پدرم هر موقع میخواست من یا فرد دیگری از اعضای خانواده را خیلی جدی تهدید کند میگفت اگر فلان کار را انجام بدهی سبیلهایم را میتراشم. همینطور هر وقتی میخواست سر یک موضوع خیلی مهم شرطبندی کند میگفت شرط میبندم فلان چیز اتفاق میافتد در غیر اینصورت سبیلهایم را میتراشم. مثلا سر بازی فوتبال ایران استرالیا قبل از اینکه خداد عزیزی گل دقیقه نود را بزند حدود چهل بار به من گفت مطمئن است استرالیا به جام جهانی میرود. اگر ایران بازی را مساوی کند یا ببرد و بتواند به جای استرالیا به جام جهانی برود سبیلهایش را میتراشد.
بعد از گل خداد عزیزی و وقتی که بازی تمام شد و ایران راهی جام جهانی شد پدرم مثل یویو از خوشحالی بالا و پایین پرید و جیغ و هوار زد. به پدرم گفتم: ولی تو گفتی استرالیا میبرد و قرار بود اگر ایران به جام جهانی برود سبیلهایت را بتراشی. تو چشمهایم نگاه کرد و با اطمینان گفت: نه من هیچ وقت همچین حرفی نزدم. همیشه وقتی چیزی بر خلاف شرطبندیاش اتفاق میافتاد از همین مکانیسم دفاعی انکار استفاده میکرد و بعد هم بحث را سریعا تغییر میداد.
یک روز وقتی به خانه برگشتم پدرم را دیدم که مثل همیشه داشت تلویزیون نگاه میکرد در حالی که صدای تلویزیون روی بالاترین حد ممکن تنظیم شده بود. داشتم وارد اتاقم میشدم که برگشتم و نیمنگاهی به پدرم انداختم. فکر کنید چه اتفاقی افتاده بود؟ پدرم بعد از سی سال سبیلهایش را تراشیده بود! هیچ اثری از سبیل روی صورتش نبود. جوری شده بود که به قول خودش مگس روی آن لیز میخورد. انگار هیچوقت سبیلی وجود خارجی نداشته است. بهش گفتم: یعنی واقعا سبیلت را تراشیدی؟ گفت: آماده شو نیم ساعت دیگر ناهار میخوریم. گفتم: خب چی شد که یکهو تصمیم گرفتی سبیلت را بعد از این همه سال بتراشی؟ گفت: جمعه آماده باش باید برویم تهران یک رادیوی لامپی جدید بخریم. چند بار دیگر درباره سبیلها ازش سوال پرسیدم و هر بار با جوابهای کاملا بیربط مواجه میشدم.
از آن وقت پدرم دیگر هیچوقت دوباره سبیل نگذاشت و دیگر هم با تراشیدن سبیل کسی را تهدید نکرد یا روی آن شرطبندی نکرد. من هیچوقت دقیقا نفهمیدم دلیل تراشیدن سبیلهای پدرم چه بود. ولی بعدها با دیدن عکسهای قدیمی دوستها و فامیلها تو آلبومهای عکس و فیسبوک و جاهای دیگر به یک نتیجه استقرایی رسیدم که تقریبا همه پدرها در اواخر دهه هفتاد سبیلهایشان را برای همیشه تراشیدند. انگار یک میم فرهنگی مثل ویروس همه آدمهای متعلق به آن دهه را بدون دلیل مبتلا کرد.
برچسب : نویسنده : gourila بازدید : 224