حدود سه روز است که از خانه بیرون نرفتهام. روزهای قبل حداقل برای پیادهروی یا دویدن یا دور شهر با ماشین چرخ زدن بیرون میرفتم. ولی انگاری تحقیقات جدید نشان میدهد که ویروس بیشتر از آنچیزی که قبلا فکرش را میکردیم در هوا میماند و از طریق نفس کشیدن بین آدمها جریان پیدا میکند. وقتی که از در آپارتمان خارج میشوم مجبورم حدود بیست تا سی متر در راهروی باریک راه بروم تا به پلهها برسم و بعد از طریق راهپله به طبقه همکف برسم و از آپارتمان خارج شوم. حس میکنم که تمام طول راهرو و راهپله ویروسهای کرونا مثل ارواح سرگردان در جریان هستند و منتظرند که من از در آپارتمانم خارج شوم تا دنبالم کنند و بعد به صورت دسته جمعی به سیستم تنفسی بدنم حملهور شوند. برای همین است که دیگر جرات نمیکنم از در آپارتمانم خارج شوم.
ذخایر غذایی رو به تمام شدن است. با توجه به جزئیاتی که در بالا تشریح کردم نمیتوانم پایم را به فروشگاههای مواد غذایی هم بگذارم. با اینحال از طریق یک اپلیکیشن جدید که با آن آشنا شدهام یک سری خرید از فروشگاه اشنوکس محلهمان کردم. باری، هشت روز طول میکشد تا نوبت من بشود و آدمهایی که برای اپلیکیشن خرید آنلاین کار میکنند بتوانند لیست خرید مرا تهیه کرده و به آدرس خانهام پست کنند. برای همین هشت روز دیگر باید با چیزهایی که در خانه پیدا میشود خودم را زنده نگه دارم. البته در اینجا من دارم یک جورهایی اغراق میکنم و شما به مثابه خواننده این سطور نباید جمله قبل را خیلی جدی بگیرید. چون در حال حاضر یک عالمه بسته پاستا دارم. و همینطور رب گوجه فرنگی، تخم مرغ، نان، پنیر، مرغ یخ زده، پیاز، لوبیا، و برنج. چند تا پرتقال و سیب هم ته یخچال جا خوش کردهاند. قرصهای ویتامین دی هم حداقل برای دو تا سه ماه دیگر میتوانند به مثابه آفتاب مصنوعی ویتامین دی بدنم را تامین کنند. خریدهایی که امروز به صورت آنلاین از اشنوکس کردم بیشتر شامل خوراکیهای سانتیمانتال میشود. از شکلات بگیرید تا اوتمیل تا وافل تا یکسری چیزهای دیگر که الآن یادم نمیآید (اینجا ساعت یک و نیم شب است و من دارم با نصف مغزم این جملهها را مینویسم در حالی که بقیه مغزم بازدهی چندانی ندارد).
البته به نظر من خوراکیهای سانتیمانتال برای ادامه دادن روزهای قرنطینه یک جورهایی ضروری و استراتژیک است. چون باعث افزایش امید به زندگی آدم در این وضعیت تنهایی مزمن میشود. به خصوص وقتی که برای چند روز از خانه بیرون نرفته باشید.
با توجه به اینکه هشت روز باید صبر کنم تا شکلاتها برسند، امروز مجبور شدم خودم دست به کار شوم و یک کیک سانتیمانتال بپزم تا بتوانم حداقل آن را عصرها با قهوه و در حالی که کتابی چیزی میخوانم صرف کنم. یک بسته پودر کیک در سوراخ سنبههای آشپزخانه پیدا کردم. پودر کذایی از این پودرهای آماده بود و برای همین فقط کافی بود که آن را با تخم مرغ و روغن و آب مخلوط کنم و آنقدر هم بزنم که خمیر یکدست و یکنواختی شکل بگیرد. داخل خمیر دارچین و تکههای گردو هم ریختم. بعد قالب را کمی چرب کردم و رویش مقداری از همان پودر کیک پاشیدم تا یک لایه نازک و سفید پودر کف قالب را بپوشاند. اینجوری خمیر کیک به قالب نمیچسبد. (این روشی است که چند سال پیش وقتی دانشجوی دکترا بودم و در ادواردزویل زندگی میکردم یاد گرفتم.) بعد خمیر کیک را داخل قالب ریختم و آن را تو فر گذاشتم تا آرام آرام بپزد و کل آپارتمان را بوی کیک پر کند. پروسه درست کردن و پختن کیک خیلی هیجانانگیز بود. شاید حتی هیجانانگیزتر از صرف کردن کیک با قهوه.
شب بخیر.
برچسب : نویسنده : gourila بازدید : 127