پاییز 1388

ساخت وبلاگ

نوشین عزیز!
از خواندن نامه تو خوشحال شدم و در عین حال دلم گرفت از دل‌گرفتگی تهران و دل‌گرفتگی نوشین! من هنوز بعد از پنج سال آمدنم به اینجا نتوانسته‌ام برای مسافرت و گشت و گذار به تهران برگردم و هر چه بیشتر می‌گذرد تصویر تهران برای من انتزاعی‌تر از گذشته می‌شود. وقتی این تاریکی و تباهی را که توصیف کردی (و امیدوارم گذرا باشد) در شهری یا فردی یا چیزی می‌بینم برای توجیح خودم و احساساستم سعی می کنم آن را ربط بدهم به تمام دنیا به عنوان یک سیستم طبیعی که قوانین فیزیک بر آن حاکم است.... و بعد انگار باید سعی کنیم با مقداری امید و خوشبینی اگزیستانسیالیسم‌گونه زندگی‌مان را در جریان توخالی طبیعت معنی ببخشیم.
مرسی از شعر خوبی که نوشتی و فرستادی. انگار که یک عکس سیاه و سفید به سبک طبیعت بی‌جان باشد از صحنه و حسی که تعریف کردی. و حس غریبی داشت تشبیه تهران به معدن زغال سنگ در آخرین جمله شعرت.
عکسی که برایت می‌فرستم را در سیاه‌چاله‌های فیسبوکم پیدا کردم و بر می‌گردد به پاییز 1388، بزرگراه کاشانی، وقتی که تمام ساختمان‌ها و جرثقیل‌ها و آدم‌ها و ماشین‌ها از جریانات چند ماه گذشته مربوط به انتخابات مغموم و بهت‌زده بودند.
مراقب خودت و تهران باش!
سیاوشششششششششششششش

برچسب:‌ نامه ها
گ ف | سه شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۰۳ |

گوریل فهیم...
ما را در سایت گوریل فهیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gourila بازدید : 171 تاريخ : شنبه 19 اسفند 1396 ساعت: 2:09