اینجا ساعت ۱۱ شب یک نایکوییل انداختهام بالا و با حالی نزار روی تخت ولو شدهام. نایکوییل قرصی است که تازه کشف کردهام. برای سرماخوردگی به کار میرود. در واقع سرماخوردگی را خوب نمیکند بلکه فقط شما را در عالم هپروت وارد میکند و باعث میشود دنیا تخمتان هم نباشد. من اگر اینجا تنها هستم و رو هوا معلق هستم و با سرماخوردگی و نایکوییل تو هپروت به سر میبرم چه باک؟ کلا احساس میکنم دارم تبدیل به یک تکه آجر میشوم که در گذر زمان بیخیال گوشه دیواری جا خوش کرده و دنیا هم تخمش نیست. من امشب اگر از این کلمه تخمی زیاد استفاده میکنم اثر نایکوییل است.
راستی امشب به خاطر نایکوییل بعد از مدتها شعر نوشتم. شعر سپید. شما بخوانید شر و ور. روی این عکسی که ضمیمه کردهام. عکس از وینوود میامی است. یک محله پر از دیوارنگاری. این شعر را نوشتم:
آدمها میآیند
میروند
نیست میشوند
بخار میشوند
و این خاکستر نگاه توست
رسوب میکند
برای قرنها
در آتشدان بیآتش شعرهای من
راستی تو میامی خانم میم را دیدم. فکر کنید چقدر گذشته بود از وقتی که با یک نفر اینقدر احساس نزدیکی کرده بودم. اولین بار بود میدیدمش ولی انگار برای سالها میشناختمش. چند تا از این دوستها داشته باشی زندگیات درست و حسابیتر میشود. یکی از مشکلات من این است که چهار تا آدم درست حسابی که بتوانم باهاشان چفت بشوم پیدا نکردهام. یا من خیلی منگ هستم یا آدمها دوزاری (دوزاری مرا یاد مغولستان میاندازد. دلم براش یک ذره شده... کی میداند که الآن دارد چهکار میکند.)
برچسب : نویسنده : gourila بازدید : 151