گوریل فهیم

متن مرتبط با «دنیای» در سایت گوریل فهیم نوشته شده است

دنیای رنگی شکوفه‌های گیلاس

  • پنج روزبود که تورنتو زیر مقدار انبوهی از ابر دفن شده بود. باران بی‌وقفه داشت شهر و آدم‌هایش را با هم در دریاچه اونتاریو غرق می‌کرد. ساعت شش عصر روز پنجشنبه بود. بعد از چند روز تمام انرژی درونی‌ام را جمع کردم تا بالاخره توانستم از غار تنهایی‌ام، استودیوی نقاشی‌ام، بیرون بیایم. سه تا از آثاری که به تازگی نقاشی کرده بودم را روزنامه‌پیچ کردم و یکی یکی آن‌ها را داخل ماشین بردم. بوم‌ها را با دقت روی صندلی گذاشتم و به پشتی صندلی تکیه دادم. انگار سه تا بچه نداشته‌ام را پشت ماشین گذاشته باشم و بخواهم آن‌ها را بعد از مدت‌ها از خانه بیرون ببرم و شهر و آدم‌ها را بهشان نشان بدهم. می‌خواستم بچه‌هایم را ببرم و به یک گالری نقاشی بسپارم. تا از تنهایی غول‌پیکری که خودم و بقیه نقاشی‌هایم در استودیوی کوچکم دچار آن شده‌ایم رها شوند. بتوانند آدم‌ها را ببینند. نقاشی‌های دیگر را ببینند. با آرتیست‌های دیگر حرف بزنند. و منتقدان هنری درباره آن‌ها در ستون‌های روزنامه‌شان مطلب بنویسند و ازشان تعریف کنند.زمان زیادی طول کشیده بود که توانستم خودم را قانع کنم که نقاشی‌هایم را به یک گالری نقاشی بسپارم. همیشه با یک عینک بدبینی به گالری‌دارها، آرتیست‌ها، بازدیدکننده‌ها، و منتقدان هنری نگاه می‌کردم. با اینحال چند تا از دوستان نزدیکم به من اصرار کرده بودند که باید بیشتر با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنم. باید بیشتر از کنج خلوت استودیوی نقاشی‌ام بیرون بیایم و نقاشی‌هایم را به گالری‌ها بسپارم.*به خیابان بلور رسیدم. ماشین را در یک پارکینگ طبقاتی پارک کردم. باران همچنان با بیشترین شدت ممکن در حال اشباع کردن شهر بود. از این می‌ترسیدم که تابلوها خیس شوند. چتر بزرگم را باز کردم. تابلوها را بغل کردم و زیر چتر جایشان دادم., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها